دل آسمان گرفته زنوای قلب زارم دل آسمان ابری است بگذار تا ببارم
من و آسمان و غربت شب و درد و داغ و محنت همه غصه دار رویت به کجا روی نگارم
تو و شاخهی شکسته ،تو و بازوان خسته گل پشت در نشسته ، زغم تو بیقرارم
من و زانوان خسته ، من و بالهای بسته من و چاره گسسته ، چه کنم اگر نبارم
من و غربت مدینه ، تو و درد زخم سینه تو شهید بغض و کینه ،من و داغ گلعذارم
به فدای دست و پهلو ، زچه گیری از علی رو؟ نفسم ، نزن تو سوسو ، نفکن به دل شرارم
علیام عزیز طاها ، شدهام غریب و تنها مرو نور دیده ، زهرا ، که به کوه غم دچارم
گل یاس ارغوانی ، تو و قامت کمانی! عجبا ! در این جوانی شده ای خزان بهارم
مرو ای امید جانم ، مرو یار مهربانم من بی تو خسته جانم ، تو دلیل آه و زارم
زغم تو بیت الاحزان ،شده بیقرار و نالان بنگر به اشک طفلان که نموده غصه دارم
دل حامد از عزایت شده خون ،علی فدایت به میان گریه میگفت طلب مدینه دارم