یا فاطمه !
این چه غم شگرفی است نهفته در نام تو که مرغ پر شکسته دل را در آسمان بارانی چشم ها به پرواز در میآورد ؟
این چه اندوه عظیمی است که قلبها را حول محور یاد پاک آسمانیت به چرخش وا میدارد ؟
بانو !
حکایت آن در سوخته از جنس کدامین حکایتهاست که نام و یادت را بر سر در دلهای سوخته نگاشته است ؟ روایت سرخ کوچه بنیهاشم از جنس کدامین روایتهاست که امروز کوچه پس کوچههای شهر و دیارمان را به نشانی نیلگونی جای سیلی ،کبود آذین بسته است ؟ و حدیث پهلوی شکسته و میخ در ، از جنس کدامین ناگفته هاست که جگر عاشقانت را سوزانیده و آتش آن را شعله ور میسازد ؟
خانم !
هنوز گریههای شبانهات در دالان تاریخ طنین دارد هنوز وفاداریت نسبت به علی درسآموز است . هنوز غربت مولایمان با مظلومیت تو تفسیر میشود هنوز فریاد عدالتخواهی شیعه از منبر بلند تو فریاد میگردد .
زهراجان !
در ماتم شهادت مظلومانهات شالهای سیاه عزا بر دوش داریم ودلهایمان با زلال محبت به تو صیقل میابد .
فاطمه جانم !
شیعه با امید ظهور فرزندت و یافتن قبر پنهانت داغهای تلخ آنروز و آن کوچه را بر خود هموار میکند و به امید شنیدن ندای رسای انا بقیه الله الاعظم کوچه پس کوچههای هجران را با نجوای اللهم عجل لولیک الفرج طی میکند.