هان ای فاطمه !
ای لبانی که به زیور عفاف آراسته شد . پس آب دهان آن پاکیزگی یافته و ای گردنی که به زینت کرامات قرین شد . پس پوست آن رخشندگی گرفت .
چقدر خوشبوست آن رشتهای که تو را به دختر عمران پیوند داد .
ای دخت مصطفی !
این مریم است که بر زمین ، فرشی از گلبرگ زنبقها گسترانید و تو آن نفحه درخشانی هستی که پاکی نفسهای خود را از نهرهای کوثر گرفتی و آن رشته ، رشته پاکی و عفاف است که بر زمین زنار بست تا نگرانیهای زمینی را کاهش دهد و زمان را در آغوش گرفت تا آفاق آن را رنگین سازد ، و زمین را ، اگر این اثر در خود نمیگرفت بوی نامطبوعی داشت و زمان ، اگر این عبیر نمیمکید بوی ناخوشایندی داشت .
ای بتول !
ای مادر پدر خود !
همانا نبوت کودک نخستین تو بود که او را بر روی دست گرفتی ، با دهان او را بوسیدی ، با چشم او را در آغوش فشردی ، با دل او را همراهی کردی و با روح او را در دامان گرفتی و با شوق او را در بر کشیدی .
..... سپس آرزوهای آسمان در میان مهربانیهای تو شعلهور شد و معانی وزین در خانههای چشم ملتهب گردید .
(هزار شاخه طوبی )